سنگ انداختن، انداختن (مطلقا)، کسی که با فلاخن سنگ اندازد، قلاب سنگ فلاخن، سوراخهایی که در زیر کنگره های دیوار قلعه میساختند تا چون دشمن نزدیک آید سنگ و خاک و آتش و غیره بر سرش ریزند، کسی که شب و روز شراب نوشد دایم الخمر، جشنی که در آخر ماه شعبان بر پا میداشتند و بسیر و گشت می پرداختند
سنگ انداختن، انداختن (مطلقا)، کسی که با فلاخن سنگ اندازد، قلاب سنگ فلاخن، سوراخهایی که در زیر کنگره های دیوار قلعه میساختند تا چون دشمن نزدیک آید سنگ و خاک و آتش و غیره بر سرش ریزند، کسی که شب و روز شراب نوشد دایم الخمر، جشنی که در آخر ماه شعبان بر پا میداشتند و بسیر و گشت می پرداختند
آنکه با گامهای بلند رود. (یادداشت مؤلف). - شلنگ اندازان رفتن، شلنگ انداز رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب زیر شود. - شلنگ انداز رفتن، با قدمهای بسیار بلند رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلنگ اندازی و شلنگ انداختن شود
آنکه با گامهای بلند رود. (یادداشت مؤلف). - شلنگ اندازان رفتن، شلنگ انداز رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب زیر شود. - شلنگ انداز رفتن، با قدمهای بسیار بلند رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلنگ اندازی و شلنگ انداختن شود
اندازندۀ منی که آب مرد و زن باشد، دوراندازندۀ کبر و خودپسندی. روی برگرداننده از خودخواهی و عجب: منی انداز باش چون مردان گر نه ای زن، منی پذیر مباش. سنائی
اندازندۀ منی که آب مرد و زن باشد، دوراندازندۀ کبر و خودپسندی. روی برگرداننده از خودخواهی و عجب: منی انداز باش چون مردان گر نه ای زن، منی پذیر مباش. سنائی
عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج) : من و نظارۀ خشتی که از بیگانه خوئی ها در آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید. بیدل (از آنندراج)
عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج) : من و نظارۀ خشتی که از بیگانه خوئی ها در آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید. بیدل (از آنندراج)
کلوخ انداز کردن. می خوردن در آخر ماه شعبان. کنایه از جشن گرفتن: شهریاراماهی آمد بس عزیز و محترم با مبارک عهد و مهر ایزد پروردگار می برغبت نوش و سنگ انداز کن بادوستان زآنکه گردون کرد جان دشمنان را سنگسار. مسعودسعد
کلوخ انداز کردن. می خوردن در آخر ماه شعبان. کنایه از جشن گرفتن: شهریاراماهی آمد بس عزیز و محترم با مبارک عهد و مهر ایزد پروردگار می برغبت نوش و سنگ انداز کن بادوستان زآنکه گردون کرد جان دشمنان را سنگسار. مسعودسعد
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه