جدول جو
جدول جو

معنی سنگ انداز - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ انداز
سنگ انداختن، انداختن (مطلقا)، کسی که با فلاخن سنگ اندازد، قلاب سنگ فلاخن، سوراخهایی که در زیر کنگره های دیوار قلعه میساختند تا چون دشمن نزدیک آید سنگ و خاک و آتش و غیره بر سرش ریزند، کسی که شب و روز شراب نوشد دایم الخمر، جشنی که در آخر ماه شعبان بر پا میداشتند و بسیر و گشت می پرداختند
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ انداز
سنگ افکن، کلوخ انداز، محل پرتاب سنگ (در دژها و قلعه ها) ، سنگ رس (مسافت) ، مانع تراش، جشن آخر ماه شعبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ کُ نَنْ دَ / دِ)
آنکه با گامهای بلند رود. (یادداشت مؤلف).
- شلنگ اندازان رفتن، شلنگ انداز رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب زیر شود.
- شلنگ انداز رفتن، با قدمهای بسیار بلند رفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلنگ اندازی و شلنگ انداختن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ اَ)
آنکه خدنگ می اندازد. خدنگ افکن. تیرانداز:
شهری که همچو سکندر سپهبدان دارد
سنان گذار و کمندافکن و خدنگ انداز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ پَرْ وَ)
طباخ و آشپز. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
اندازندۀ منی که آب مرد و زن باشد، دوراندازندۀ کبر و خودپسندی. روی برگرداننده از خودخواهی و عجب:
منی انداز باش چون مردان
گر نه ای زن، منی پذیر مباش.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(نِ گَهْاَ)
عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج) :
من و نظارۀ خشتی که از بیگانه خوئی ها
در آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کلوخ انداز کردن. می خوردن در آخر ماه شعبان. کنایه از جشن گرفتن:
شهریاراماهی آمد بس عزیز و محترم
با مبارک عهد و مهر ایزد پروردگار
می برغبت نوش و سنگ انداز کن بادوستان
زآنکه گردون کرد جان دشمنان را سنگسار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ اندازی
تصویر سنگ اندازی
پرتاب کردن سنگ بروی گنهکار یا دشمن رجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند انداز
تصویر بند انداز
زنی که با بند موی صورت زنان را در آورد سلمانی زن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ انداز
تصویر چنگ انداز
متجاوز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چنگ اندازی
تصویر چنگ اندازی
تجاوز
فرهنگ واژه فارسی سره
پرتاب سنگ، سنگ افکنی، کلوخ اندازی، مانع تراشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مانع تراشیدن، مانع تراشی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زن آرایشگر، مشاطه
فرهنگ گویش مازندرانی